خلاقیت هنری مبارزۀ طبقاتی
حمید محوی حمید محوی


 

انرژی هسته ای خلاقیت هنری مبارزۀ طبقاتی در جبهه ای مشترک

علیه امپریالیسم جهانی و آلترناتیوهای آن

خلق های جهان علیه امپریالیسم و اختناق پیروز خواهند شد


نخستین موضوع مفهوم تهدیدات ایالات متحده و کشورهای هم پیمان با او در ناتو علیه ایران است که طی سال ها، دست کم از سال 2003 تا به امروز ادامه داشته است.

مفهوم این تهدیدات – در رابطه با موضوع تولید انرژی هسته ای در ایران -  متأسفانه در رسانه های حاکم غالبا به عمد و یا از روی ناآگاهی به دقت مطرح نشده است. روشن است که رسانه های حاکم در عرصۀ بین المللی، به دلایل تبلیغاتی، و به شکلی که میشل شوسودوسکی به آن پرداخته و می گوید که این رسانه ها کاری نداشته اند به جز «واژگونه جلوه دادن حوادث جهان» به شکلی که بتوانند جنایتکاری های امپریالیسم را در اذهان جهانی به عنوان «مداخلۀ بشر دوستانه» جلوه دهند. و همین امر نیز خود به تنهائی گواه بر یکی از تناقضات عمیق نظام سرمایه داری و جامعۀ طبقاتی است که از پیشرفته ترین ابزارها – محصولات چهار انقلاب صنعتی در تاریخ بشریت – برای دروغ پردازی و تحریف واقعیات استفاده می کنند.

علاوه بر این، دست کم یک نکتۀ دیگر نیز هست که درک مفهوم این تهدیدات را مخدوش ساخته و آن هم بی اطلاعی از استراتژی نوین ایالات متحده است. میشل شوسودوسکی طی مقالات متعدد، (که نویسنده تمام آنها را به فارسی ترجمه کرده و در دسترس عمومی می باشد)، این موضوع را توضیح داده است (1و 2).

از دیدگاه استراتژی نوین ایالات متحده، تفاوتی نخواهد داشت که ایران طرح ساخت سلاح هسته ای داشته باشد یا نداشته باشد. از دیدگاه استراتژی نوین ایالات متحده، مسئله به قابلیت فنی و دانش علمی ایران مرتبط می باشد. به عبارت دیگر از دیدگاه استراتژی نوین ایالات متحده، موضوع به این شکل مطرح می گردد که : میزان رشد نیروهای مولد در ایران در چه حدی است و تا چه اندازه می تواند طی مدت زمان مشخصی (...) به ساخت سلاح هسته ای نائل آید.

در نتیجه می بینیم که آن چه دراصل، بن مایۀ اصلی نگرانی های غرب امپریالیستی را در رابطه با ایران تشکیل می دهد، میزان رشد نیروهای مولد هستند. این نیروهای مولد در ایران نباید به سطحی برسند، که در صورتی که بخواهند، طی زمان مشخصی، قادر به ساخت سلاح اتمی باشند.

در رسانه های غربی غالبا می شنویم که ایران را متهم می کنند و مدعی می شوند که ایران با ساخت بمب اتمی می خواهد ایران را به «معبد» تبدیل کند [ فعل سانکتوآریزه را به کار می برند به معنای تبدیل کردن مکانی به معبد و حالت تقدس ایجاد کردن و باز هم به معنای محافظت کردن است](3). تأکید ما روی کاربرد چنین فعلی، بیشتر از این جهت است که نشان دهیم که غرب امپریالیستی «بمب اتمی ایران» را برای اعمال سیاست های خودش بی مناسبت می بیند. «بمب اتمی ایران» مانع خواهد بود. فرهنگ استعماری و تجاوز به کشورها و تاراج اموال سرزمین ها و کشتار مردم بی گناه در اذهان عمومی مردم کشورهای غربی از طریق دستگاه های رسانه ای و آموزشی در تمام سطوح کاملا جا افتاده است. در نتیجه اگر به دقت مطالب رسانه های امپریالیستی و غربی را مطالعه کنیم، به این نتیجه می رسیم که دست آخر، ایران حق ندارد دارای آن قدرتی باشد که بتواند در برابر طرح هایی که «آنها» برنامه ریزی کرده اند، از خودش دفاع کند و کشورش را «سانکتوآریزه» کند. ایران باید بی دفاع باشد که «ما» هر کار دلمان خواست انجام دهیم.

فعل «سانکتوآریزه» دست کم در رسانه های فرانسوی باید برای ما اهمیت خاصی داشته باشد، چرا که به راحتی و با سخاوتمندی تمام و بی هیچ کتمانی به کار برده می شود، و در واقع گویی به چشم انداز عمومی پاسخ می گوید – همه خواهان همین امر هستند که ایران «سانکتوآریزه» نشود...همین موضوع به ما نشان می دهد که فرهنگ استعماری تا چه اندازه ها نزد ملت هایی که امپریالیسم جمعی را تشکیل می دهد، تا چه اندازه گسترده بوده و رواج دارد.

و به همین علت نیز هست که انتقاد به سیاست های نظامی ایران و هزینه هایی که برای دفاع ملی به ایران تحمیل شده است، همواره مورد اعتراض اپوزیسیون های ایرانی بوده، و هر پیشرفتی در این زمینه برای این نوع اپوزیسیون ها ناگوار به نظر می رسد، و چنین اقدامات امنیت ملّی را به عنوان سیاست جنگ طلبانه تلقی کرده اند، و از سوی دیگر سعی می کنند پیشرفت های امنیتی را تنزل داده و بی تأثیر جلوه دهند. یعنی گفتمانی کاملا متناقض که یک بار دیگر گواه بر بی اعتباری آنان است.

 

در نتیجه، مسئلۀ «بمب اتمی تخیلی و یا واقعی ایران» مستقیما به موضوع استقلال ایران گره می خورد.

با این حساب – در صورتی که صورت مسئله را تنها به موضوع هسته ای محدود سازیم و بپذیریم که درد بی درمان امپریالیسم جهانی موضوع سلاح هسته ای تخیلی و یا واقعی ایران است -  دو سنجه برای امپریالیسم جهانی به سرکردگی ایالات متحده مطرح است 1) میزان رشد نیروهای مولد. 2) طول زمان برای دست یابی به فن آوری و ساخت سلاح هسته ای که این نیروهای مولد در ایران – به شکل احتمالی -  قادر به آن هستند.

به همین علت، بین مطالبی که در مورد احتمال حمله به ایران و تعیین اهداف برای بمباران مطرح شده بود، دانشگاه ها نیز جزء اهداف نظامی معرفی شده بودند. ولی توجه داشته باشیم که نگاه غرب امپریالیستی مشخصا روی چه منطقه ای تمرکز پیدا کرده است : نیروهای مولد.

سنجه ای روشن برای شناخت هویت اپوزیسیون های ایرانی

مدافع حقوق بشر و خدمتگذار اهداف امپریالیستی

اپوزیسیون نابارور


این استراتژی نوین، همان سنجه ای را مطرح می سازد که به ما اجازه می دهد تا هویت اصلی اپوزیسیون های ایرانی - که در بورس امپریالیستی شرکت دارند - را تشخیص دهیم. موضوع بسیار روشن است و نیازی به نوشتن رمان نیست که تمام پشتیبانی های غرب امپریالیستی از به اصطلاح آلترناتیوهای ایرانی صرف پشتیبانی از گروه ها و یا افرادی می شود که –  با رشد نیروهای مولد در ایران خصومت داشته باشند.

به همین علت در تخیلات بخش مهمی از آلترناتیوهای ایرانی، کسب قدرت در شرایط تخریب زیربناهای کشور و روی اجساد میلیونی امکان پذیر است. به عبارت دیگر چنین شرطی را پذیرفته و علاوه بر این دائما برای مقامات عالی ایالات متحده نامه نگاری می کنند که بروید و ایران را بمباران کنید.

به عبارت دیگر – و موضوعی که باید بیش از همه مورد توجه ما قرار گیرد -  بهترین آلترناتیو برای امپریالیسم جهانی – آمریکا – در ایران، آلترناتیوی است که با تولید و رشد نیروهای مولد خصومت بنیادی داشته باشد. به همین علت نیز بود که نویسنده بارها در نوشته های پراکنده، اپوزیسیون های ایرانی در خارج از کشور را، به شکل متناقضی، بارزترین نمایندۀ طبقۀ حاکم ایران، یعنی بورژوازی وابسته و معامله گر ارزیابی کرده است.

اصولا نظام سرمایه داری، و بورژوازی به عنوان طبقۀ حاکم، مانع بزرگی برای رشد نیروهای مولد و سازندگی و خوشبختی و سعادت نوع بشر می باشد. چرا؟ خیلی ساده، به این علت که هدف از تولید پاسخ گویی به نیازهای مبرم جوامع نیست، بلکه هدف سود بیشتر برای سرمایه داران است...(البته شاید بین بورژوازی تولید کننده و بورژوازی مالی باز هم تفاوت هایی را در نظر می گرفتیم)

ولی بورژوازی وابسته و معامله گر از مضمحل ترین نوع جانورانی است که نظام سرمایه داری در دوران استعمار و تقسیمات جهان و استعمار نوین و تقسیم دوبارۀ جهان که امروز شاهد آن هستیم، به وجود آورده است. بورژوازی وابسته و معامله گر، به شکل بنیادی با تولید، کار، خلاقیت، پژوهش علمی، عقل و خرد خصومتی آشتی ناپذیر دارد. به همین علت نیز هست که آلترناتیوهای ایرانی در غرب، و اصولا میان فرهنگی ایران در عرصۀ بین المللی در سیرقهقرایی سقوط آزاد می کنند.

به همین علت نیز هست که تمام تولیدات هنری، فرهنگی، اجتماعی و حتی در سطح دانشگاه ها در طیف ایرانیان خارج از کشور در غرب امپریالیستی که ظاهرا نقش آلترناتیو را به عهده دارند، قلابی و ساختگی از آب در می آید.

نویسندۀ این نوشته در بررسی تعدادی از آثار میان فرهنگی ایران در وبلاگ «میان فرهنگی ایران»( نشان می دهد که چگونه مجموعه ای از آثار ظاهرا پراکنده، در زنجیره ای از سنجه ها، خصوصیات، مجموعۀ همآهنگ و یکپارچه ای را تشکیل می دهد، که آن را ناتوی فرهنگی و هنری نامیدیم.

در این جا نویسنده از استراتژی نوین آمریکا و خصومت آن با رشد نیروهای مولد در ایران، و در نتیجه اتحاد آن با نیروهای غیر مولد در طیف اپوزیسیون نتیجه می گیرد که [میان فرهنگی ایران] در طیف اپوزیسیون ضد فرهنگی و دشمن هنر و خلاقیت هنری است.

البته این یک نگرش کلی بوده، ولی این نظریۀ کلی در تحلیل جزئیات و در رابطه با آثار مشخص نیز پاسخ می دهد.

ویترین آلترناتیو با دلارهای امپریالیستی همیشه نمونه های ظاهرا قابل عرضه برای نمایش در اختیار دارد، ولی آن چه این ویترین را سرپا نگهداشته سامانه ای اختناق آمیز و بر اساس کار کردی تبعیض آمیز بوده و در روند تحولی  - و احتمالی – خود باید همین سامانه را کارگزاری کند.

به همین علت نیز هست که حرفی از آموزش هنری نیست، ولی بر عکس، رسانه ها دائما نمونه هایی از خلاقیت های نابغه آسا، و کشفیات غیر قابل منتظره ، کودک شش یا هفت سالۀ نابغه که پیکاسو را در جیبش می گذارد، مرجان ساتراپی فیلم ساز از آب در می آید و آذر نفیسی نیز به پر فروش ترین ها در روی پنج قاره تبدیل می شود. و این کاروان نابغه ها و کشفیات شگفت انگیز نیز هم راهان منتقدی نیز دارد که وجه مشخصۀ آنها ناآشنایی با گفتمان و مسائل و مشکلات هنری و فرهنگی بوده، و سرنوشت خلاقیت در جامعه نیز اگر دورا دور و از فاصلۀ هزار و چهار صد و هشتاد کیلومتری چیزی از آن به گوششان رسیده باشد، در هر صورت جزء مسائل فوری آنها به حساب نمی آید. و علاوه بر این یک مورد دیگر نیز معرف چنین منتقدین هنری و فرهنگی نیز می باشد و آن هم این است که تنها در خصوص جایزه بگیر ها سر و کله شان پیدا می شود، یعنی وقتی که بازار گرم و شلوغ است. و تنها تکیه گاه و تنها گفتمان این نوع منتقدان محافل و گفتمان قدرت است، و همین ویژگی همان خصوصیتی است که اپوزیسیون و پوزیسیون را در پیوند و اتحاد تنگاتنگ – دوش به دوش – علیه خلاقیت هنری و فرهنگی و در نهایت تولید به مفهوم گستردۀ آن نشان می دهد...

با این وجود به شکل استثنائی در یک مورد خاص اپوزیسیون های ایرانی واقع گرایی بی بدیلی را از خود نشان داده اند : آنها در جبهۀ قدرت موضع گرفته اند.

ولی اخیرا در صحنۀ بین المللی حوادثی روی داده که تا حدودی سر و صداها رو به خاموشی رفته است. طرح امپریالیستی در سوریه با شعار معروف «راه تهران از دمشق می گذرد» دچار اختلال شده و شاید هم که پروندۀ خاورمیانه مختومه اعلام شده باشد (؟).

یکی از پرسش هایی که می توانیم مطرح کنیم، این است که با توجه به شکست طرح براندازی جمهوری اسلامی توسط امپریالیست ها، اپوزیسیون های ایرانی به چه سرنوشتی دچار خواهند شد؟

اخیرا ایمیلی دریافت کردم که تحت عنوان «دادگاه دهۀ خونین»، «کارزار بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی»، البته نامی از گروه ها و سازمان های اپوزیسیون برده نشده بود – به استثناء «جمعی از اعضای خانواده های جان سپردگان دهۀ شصت و جان به دربردگان از کشتار زندانیان سیاسی» که هنوز ابهام آمیز و نامشخص به نظر می رسد، ولی نام «سازمان ملل متحد، سازمان عفو بین الملل و حقوق بشر» و یک تیم بین المللی حقوقی :

« یک تیم بین المللی حقوقی، متشکل از سرشناس ترین و مجرب ترین حقوقدانان بین المللی و ایرانی؛ پرفسور جان کوپر، پروفسور ریچارد فالک، سیر جفری نایس، پروفسور اریک دیوید، پرفسور پیام آخوان، دکتر نانسی هورماشیا، دکتر هدایت متین دفتری و پروفسور کادر اسمال(زوئیه 2011 در اثر سکته قلبی در گذشت)، این دادگاه مردمی را سازماندهی کرده و با دعوت از شخصیت های حقوقی و غیرحقوقی و قضات سرشناس جهانی همراه با یک تیم دادستانی متشکل از هشت حقوقدان ایرانی و غیرایرانی به سرپرستی پرفسور پیام اخوان و سیر جفری نایس، آن را برگزار می کنند

نام دو پرفسور و دکتر ایرانی نیز بین آنها دیده می شود «پرفسور پیام آخوان، دکتر هدایت متین دفتری»، تیترهای دانشگاهی تا حدودی خیلی زیادی اطمینان بخش و معتبر به نظر می رسد. نویسنده در اعتبار علمی و دانشگاهی نام برده ها هیچ اظهار نظر خاصی ندارد، ولی ما باید قویا نسبت به مدارک تحصیلی و مشاغل دانشگاهی ایرانیان به طور کلی در اروپا و آمریکا و کانادا تردید داشته باشیم. تا اطلاع ثانوی تنها کارهای علمی افراد هست که می تواند برای ما مطرح باشد. البته داوری دربارۀ کارهای علمی مستلزم آگاهی در آن زمینه است. متأسفانه اگر نگوییم تمام، دست کم می توانیم بگوییم که بخش بسیار مهمی از کارهای دانشگاهی در غرب مشخصا و دقیقا با مسائل سیاسی ارتباط داشته و در چشم انداز انتظارات کشورهای ذینفع امپریالیستی انجام گرفته که غالبا بورس پژوهشی آن را نیز خودشان پرداخت کرده اند. چنین دانشگاهیانی در عین حال برای رسانه های اپوزیسیون در خارج از کشور به عنوان منبع آگاه و یا تحلیل گر این و یا آن مسئله به خدمت گرفته می شوند.

به موضوع اصلی خودمان باز می گردیم، در مورد اپوزیسیون ها، و با توجه به نمونه ای که در بالا مطرح کردیم، روشن است که از این پس، با حذف طرح براندازی، حتی به شکل موقتی، وظیفۀ اپوزیسیون ها صرفا تبلیغاتی خواهد بود. ایالات متحده و اروپا از این تبلیغات برای فشار روی ایران و به همین نسبت چین و روسیه و کشورهای پنج(اتحادیۀ چین، روسیه، هند، برزیل و آفریقای جنوبی) که از ایران دفاع می کنند ( در واقع از خودشان دفاع می کنند) به عنوان آلترناتیو نوین برای مقابله با پیش روی های خونبار و مخرب ناتو، استفاده خواهد کرد. در نتیجه «دادگاه دهۀ خونین» هدف بشر دوستانه و یا به صرف پشتیبانی از کمونیست های ایران انجام نمی گیرد، اگر نگرانی شان حفظ جان کمونیست ها بود، جنگ سرد راه نمی انداختند و در ویتنام 5 میلیون نفر را به قتل نمی رساندند با نتایج بسیار هولناک در بمباران های شیمیائی مانند : کودکان دی اکسین.

علاوه بر این طرح های تروریستی علیه ایران را نیز باید به این مجموعۀ تبلیغاتی و رسانه ای اضافه کنیم، که توسط اپوزیسیون های حرفه ای و مسلح در ایران انجام می گیرد. چنین حرکاتی در عین حال نشان می دهد که امپریالیست ها به دستیاری اپوزیسیون ها، (احتمالا، یعنی گروه هایِی که چنین کارهائی از عهدۀ آنها ساخته است) کردهایی که استان کردستان را می خواهند از ایران جدا کنند، و یا مجاهدین خلق، و غیره... در پی تحریک ایران هستند. به عبارت دیگر اعمال تروریستی در ایران گواه بر این امر است که امپریالیست ها طرح جنگ علیه ایران را رها نکرده اند – در هر صورت از سیاست تروریستی برای اعمال فشار روی ایران استفاده می کنند. طرح تجزیۀ ایران نیز مثل تمام گزینش های دیگر برای گسترش امپراتوری، روی میز پنتاگون هست.

ولی طرح ملت ایران را نیز نباید فراموش کنیم که آنها نیز تمام گزینش های ممکن برای دفاع از کشورشان را روی میز یا زیر میز گذاشته اند.

چنین وضعیتی برای اپوزیسیون ها به عنوان خدمتکار سیاست های امپریالیستی از یک سو، و اقتدارگرایی و حکومت مذهبی در ایران از سوی دیگر، گویی کار نقد پیشگام و اپوزیسیون به مفهوم واقعی کلمه را به تعطیلی واداشته، خصوصا از این جهت که هر گونه انتقادی علیه رژیم حاکم در ایران، و یا هر گونه نقد اجتماعی در [سیاه چالکان] تبلیغات امپریالیستی برای اهداف خاص امپریالیستی بلعیده می شود. نتیجه این است که، خصومت امپریالیسم جهانی و متحدان آنها و طبقۀ بورژوازی معامله گر و وابسته – در جامۀ اپوزیسیون آلترناتیو و انقلابی برای «رژیم چنج»، در تمام عرصه ها و در تمام مراحل حضور دارد و تأثیر مخرب خود را در رابطه با نیروهای مولد بر جای می گذارد. در این جا ما به مشکلات نقد اجتماعی اشاره کردیم که به نوعی خاص در پیوند با رشد نیروهای مولد قابل بررسی می باشد. اپوزیسیون ها ایرانی که در جبهۀ ناتو و قدرت های امپریالیستی موضع گرفته اند، در واقع نقش سوزن بان ریلی را به عهده دارند که لکوموتیو – نقد اجتماعی – را منحرف و یا متوقف می سازند.

به همین علت افشای دائمی اپوزیسیون های ایرانی در غرب امپریالیستی جزء لاینفک  مبارزۀ طبقاتی برای پیشگامان ایران است.


پی نوشت :

1) میشل شوسودوسکی . در آستانۀ سومین جنگ جهانی، هدف: ایران. (در 8 بخش)

2)میشل شوسودوسکی . آیا واشینگتن برای هلوکاست هسته ای طرح ریزی کرده است؟ (در سه بخش)

 

Sanctuariser 3)

 


April 22nd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی